به گزارش حامیان ولایت به نقل از حمید عباس زاده،سازمان مجاهدین خلق ایران که بعد از انقلاب به منافقین معروف شدند، در شهریور ۱۳۴۴ بهوسیله سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران به نامهای محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان بنیان گذاشته شد.
این سازمان با تکیه بر دو اصل مبارزه مسلحانه و تأکید بر ضرورت تشکیلات مکتبی یا ایدئولوژیک بودن مبارزه، فعالیت خود را آغاز کرد. در واقع نقطه ضعف سازمان در راستای مبارزه ایدولوژیک از همین جا و با اصالت دادن به آموزه های مارکسیستی به عنوان علم مبارزه شکل گرفت. دوری این تشکیلات از مبارزین مذهبی و روحانیت، باعث شد تا در اندک زمانی افراد این سازمان به سمت مبارزات براساس آموزه های گروه های چپ که اصالت را به مبارزات مسلحانه می داد، گرایش پیدا کنند.
مقدمات تاریخی
سازمان مجاهدین خلق در خلاء ایجاد نشد. ۱۳۴۴ که سال تشکیل این سازمان شناخته میشود، دوران اوج اختناق محمدرضا پهلوی و بعد از سرکوبهای وسیع سال ۱۳۴۲ و کشتار قیام ۱۵ خرداد است. حکومت پهلوی با کشتار و به کارگیری سرنیزه در سالهای ابتدایی دههٔ ۴۰ توانسته بود در ظاهر خود را از مخالفت مردمی نجات دهد. چنان که برای فرار از مخالفتهای مردمی در انتهای دههٔ ۲۰ و ابتدای دههٔ ۳۰ نیز در نهایت به کودتای ۱۳۳۲ متوسل شده بود. از این رو فضای آن زمان را باید فضای اختناق ایجاد شده توسط یک حکومت وابسته به آمریکا و انگلیس دانست. محمد رضا حقیقتاً وابسته به انگلیس و آمریکا بود و برای بر سر کار آمدن در سال ۱۳۲۰ نیز با حمایت آنها به جانشینی پدرش رسیده بود، اما چهرهٔ خشن و سرکوبگر او بعد از ۳۲ و تشکیل ساواک در سال ۳۵ و سرکوب قیامهای مردمی سالهای ۴۱ و ۴۲ بیشتر و بیشتر به نمایش درآمده بود.
پس در ایران با یک حکومت وابسته، دستنشانده و در عین حال خشن و سرکوبگر مواجه هستیم. حکومتی که هر مخالتی را با شدت و خشونت هر چه تمامتر سرکوب میکند و با ابزار ساواک و وحشت آفرینی پلیسی و امنیتی در کار بستن کامل فضای تنفسی جامعه است.
در بعد بین المللی نیز نظام دو قطبی شرق – غرب و شوروی _ آمریکا بر عالم مسلط است. دو اردوگاه مسلط که هر کدام تلاش میکند هژمونی و سیطره بیشتری داشته باشد و اجازهٔ حضور به جریانهای مستقل در عالم نمیدهند. حتی جریانهایی مثل جنبش غیر متعهدها نیز در باطن به دو دستهٔ شرقی و غربی تقسیم میشوند و گروهی با آمریکا هستند و گروهی با شوروی.
تشکیل سازمان
در این شرایط داخلی و بین المللی است که گروه از دانشجویان که مؤثران اصلی آن محمد حنیف نژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیکبین رودسری، اصغر بدیعزادگان و ... هستند به دنبال ایجاد سازمانی هستند که با دیکتاتوری حاکم بر کشور و نظام وابسته به آمریکا در ایران مقابله کند.
به لحاظ فکری این دانشجویان وابستگی به جریان نهضت آزادی دارند. شخصاً گرایشاتی به آثار و آراء دکتر علی شریعتی داشته و در عین حال بیش از همه متأثر از تفکر مارکسیستی و اندیشههای چپ هستند. در آن دوران بسیاری تصور میکردند که مبارزه با آمریکا و اصولاً مبارزه و انقلابیگری بدون داشتن گرایش به مارکسیسم و شوروی، یا چین و مائو نشدنی است.
البته این جوانان پایهگذار سازمان مجاهدین خلق در ابتدا مسلمانانی هستند که همانقدر که برای شناخت مکاتب جدید از جمله مارکسیسم و مطالعات غربی و شرقی اشتیاق دارند، در باب شناخت دین و مبانی دینی دچار ضعف و ناآگاهی هستند. نکته مهم دیگر که به این ضعف دامن میزند آن است که اعضای سازمان و رهبران آن مانند اساتید خود در نهضت آزادی تصور میکنند که شناخت دین نیازمند تخصصی نیست و با اندکی عربی دانستن و آشنایی با علوم روز میتوان همهٔ حقایق دینی را شناخت. این مبنای غلط را میتوان یکی از اصلیترین مشکلات فکری سازمان و یکی از عناصر اصلی و مهم انحرافهای شدید بعدی سازمان دانست.
سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۴۴ شکل گرفت. سران سازمان در ابتدا با جدیت به دنبال مطالعات و بحثهای نظری بودند. این بحثها تحت تأثیر مارکسیسمزدگی شدید آن سالها بود و حتی شناخت دین از سوی این جریان متأثر از تصورات مارکسیستی بود.
از منظر بسیاری از فعالان چپگرای آن زمان مارکسیسم علم مبارزه و ایدئولوژی نجاتبخشی محسوب میشد که بدون آن مبارزه کردن با غرب، آمریکا و دیکتاتوری پهلوی ممکن نبود.
از این رو رهبران سازمان مجاهدین خلق از ابتدا دچار التقاطهایی جدی و خطرناک بودند. هر چند در ابتدای کار پایبندی آنان به ظواهر دینی و حفظ بعضی ظواهر مذهبی در میان آنها باعث میشد که همگان نتوانند از عمق انحراف فکری و التقاطی که در اندیشهٔ آنها وجود داشت با خبر شوند.
آموزشهای سازمان
سازمان مجاهدین خلق هم آموزشهای نظری و هم آموزشهای عملی را در برنامهٔ کاری خود قرار داد به مرور با افزوده شدن به تعداد افرادی که در جو امنیتی و خفقانآور آن زمان به سازمان پیوستند این آموزشها نیز رسمیتر و جدیتر شد.
آموزشهای عقیدتی سازمان در مجموعهای از جزوات و کتابهای تهیه شده توسط خود اعضا تدوین شده بود. کتابهایی مانند ایدئولوژی، شناخت و ... محصول تفکرات، مطالعات و اندیشههای التقاطی اعضای سازمان بود؛ آموزشهای عملی شامل آموزشهای تشکیلاتی، نظامی، امنیتی و ... البته جنبهای جدیتر داشت که اعضای سازمان برای دریافت بخش اعظم این آموزشها به خارج از کشور فرستاده میشدند.
بخش قابل توجهی از آموزش نظامی اعضای سازمان مجاهدین خلق در آن زمان در همکاری با سازمان الفتح (به رهبری یاسر عرفات) صورت میگرفت که در اردوگاههای فلسطینیان در خارج از ایران انجام میشد. البته باید توجه داشت که یاسر عرفات در همان زمان درعین همکاری با این سازمان ارتباطاتی نیز با ساواک داشت و اطلاعاتی از افرادی که در اردوگاههای او آموزش نظامی میدیدند را در ازای دریافت حمایتهایی از رژیم پهلوی به ساواک میداد.
در همین دوران تلاش برای آموزشهای نظامی بود که در سال ۱۳۴۹ گروهی از اعضای سازمان در دوبی به علت جعل اسناد و پاسپورت تقلبی و ... دستگیر شدند و سازمان برای آنکه این افراد به ساواک ایران تحویل نشوند مجبور به انجام یک عملیات هواپیماربایی پر سر و صدا شد که هواپیمای مسیر دوبی به تهران را ربوده و به قطر منتقل کردند و بعد از سوختگیری آن را به عراق منتقل نمودند و در نتیجه اعضای سازمان مجبور به همکاریهایی با مقامات امنیتی عراقی شدند تا آنها را به ساواک شاه تحویل ندهند. در آن زمان دشمنی و اختلاف جدی میان حکومت شاه و حکومت عراق باعث میشد که نظام بعث عراق از برخی از مخالفان شاه حمایت کند.
این هواپیما ربایی را میتوان اولین اقدام نظامی مهم و مشهور سازمان مجاهدین خلق دانست؛ اما این اتفاق در واقع عملیات نظامی و اقدام سازمان برای براندازی رژیم شاه نبود، بلکه کاری انفعالی در جهت نجات برخی از نیروهای خود بود. اقدام نظامی جدی مورد سازمان تلاشی در جهت بر هم زدن جشنهای ۲۵۰۰ ساله و یک کار نظامی پر سر و صدا در دنیا بود که البته سازمان به واسطهٔ ناپختگی اعضای خود برای تهیهٔ اسلحه با یکی از عناصر مخفی ساواک تماس گرفته بود و همین امر منجر به دستگیری گسترده نیروهای سازمان در سال ۱۳۵۰ و آغاز انحراف گسترده سازمان شد.
پیش از آن که ماجرای سال ۱۳۵۰ را ذکر کنیم شایسته است که نگاهی به رابطهٔ این سازمان با نهضت امام و انقلاب اسلامی داشته باشیم.
عدم رابطه با نهضت امام و عدم حمایت امام از سازمان
نکتهٔ بسیار جالب توجه این است که سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۰ و بعد از دستگیریهای گستردهٔ آنها توسط ساواک به شهرت رسید و با اعدام بسیاری از سران آن توسط رژیم پهلوی همگان از وجود این سازمان مطلع شدند؛ اما در زمان هواپیماربایی سال ۱۳۴۹ کمتر کسی این سازمان را میشناخت و از اهداف و چگونگی فکر واندیشهٔ التقاطی آنها خبر داشت. با این حال در سال ۱۳۴۹ وقتی که برای خلاصی افراد دستگیر شدهٔ سازمان به امام خمینی در نجف مراجعه کردند تا با حمایت حداقلی باعث شود که این افراد از شکنجههای سازمان امنیت عراق نجات یابند؛ امام حاضر نشد این افراد را از انقلابیون مرتبط با خود معرفی کند و از هر گونه تأیید این افراد و سازمان آنها خودداری کرد.
امام خمینی در مقاطع مهم و اثر گذار بعدی انقلاب نیز هرگز فریب ظاهری این سازمان و اعضای آن را نخوردند و حاضر به تأیید آنها نشدند. این در حالی است که بسیاری از انقلابیون و حتی برخی از یاران امام در آن زمان تصور میکردند که مبارزهٔ یک سری جوان ولو با برخی اندیشههای التقاطی با حکومت شاه برای مبارزان مسلمان مغتنم است و باید از این سازمان و افراد آن حمایت کرد.
در خاطرات یکی از یاران امام در بارهٔ موضع قاطع امام در عدم حمایت از این سازمان آمده است: «مجاهدین خلق در آغاز در میان مبارزین و حتی بعضی از مقامات فعلی ایران محبوبیت داشتند. چنان که یکی از همین آقایان در نامهای برای امام، آنها را حافظان قرآن، قاریان نهج البلاغه و سمبل مبارزه معرفی کرده بود. بالاخره زمانی فرا رسید که حنیفنژاد و عدهای دیگر از یارانش دستگیر شده و در شرف اعدام قرار گرفتند.
از قضای روزگار، من به همراه عدهای از دوستان در بیرونی منزل امام نشسته بودیم که یکی از دوستان که از طرفداران سازمان مجاهدین خلق بود، آمد و گفت که از آقا وقت گرفتهام و میخواهم به خدمتشان برسم. من و یکی دیگر از دوستان نیز فرصت را غنیمت شمرده و به همراه او به خدمت امام وارد شدیم. او از آن بزرگوار درخواست کرد که: آقا در مورد حنیف نژاد و یاران که در شرف اعدام هستند، اظهارنظر و اعلامیهای بدهید تا ان شاءالله رژیم تخفیفی به آنها بدهد.
امام فرمودند: من تصمیم ندارم که در مورد این آقایان صحبتی بنمایم.او گفت: در این شرایط حساس، تمام مردم ایران چشمشان به نجف است و از شما توقع اظهارنظر دارند. مسلماً صحبت شما در نجات آنها مؤثر خواهد شد.فرمودند: من با مطالعه تصمیم گرفتم که نسبت به این آقایان چیزی نگویم....گفت: یعنی نسبت به این جوانهایی که در این شرایط اختناق با رژیم پهلوی مبارزه میکنند، موضع مخالف میگرفتید؟!امام به تندی فرمودند: من مبارزهای را که کمونیست میکند، قبول ندارم. من از جریان فکری منحرف حمایت نمیکنم.او گفت: آقا از کجا می دانید؟! به شما گزارش بد دادهاند.
امام در حالی که به کتابی روی میز اشاره میکردند، فرمودند: گزارش بد کدام است. مگر این کتاب را شما برای من نیاوردهاید؟ این کتاب به غیر از آن کلمه «بنام خدا»، بقیهاش همه مبانی «مائو» است. شما نمیفهمید، این افکار التقاطی است که اینها کار ما را عقب انداختند، نهضت را عقب انداختند... اینها معلومات ندارند و اسلام را وارونه معرفی میکنند.» (خاطرات سید رضا برقعی، ج ۲، صفحه ۱۴-۱۵؛ با اندکی تلخیص)
در آن دوران البته برخی از یاران امام مانند شهید مطهری نیز نسبت به خطر این التقاطگران هشدار میدادند اما این برداشت دقیق یک برداشت عام و همگانی نبود. مثلاً مرحوم طالقانی یکی از کسانی بود که به امام نامه نوشت و در نامهٔ خود این سازمان را جوانانی مانند اصحاب کهف معرفی کرد و نیز هاشمی رفسنجانی با توجه به اوضاع انقلاب در آن زمان تصور میکرد که اگر امام از سازمان مجاهدین خلق حمایت کند این کار به نفع نهضت اسلامی بود. هاشمی در بخشی از نامهٔ خود به امام آورده بود:
«بدون کوچکترین تردید بپذیرید که نهضت مقاومت مسلحانه و اقدامات پارتیزانی ایران کاملاً حقیقی، ریشهدار، اصیل و متکی به جوانان فداکار و پاک و بیآلایش است و دامنهٔ آن بهقدری وسیع و همهجانبه است که بهموجب اطلاعات موثق، تاکنون حدود ۷۰۰ نفر از پارتیزانها و گروههای وابسته به آنان دستگیر شدهاند و نهضت با این همه زندانی و تلفات بهصورت روزافزون در توسعه است و هر روز در تهران و شهرستانها حوادث مهمی رخ میدهد.
مهم اینکه اکثریت نزدیک به تمام این گروه، تحصیلکرده و شاغل هستند. ضمناً برخلاف ادعای دستگاه، تاکنون سند محکمی به دست نیامده که این نهضت ریشهٔ مارکسیستی و کمونیستی داشته باشد.»
اما امام راضی به حمایت از سازمانی که از ابتدا دچار انحراف عقیدتی از اسلام بود نشدند و بعدها در سخنرانی عمومی خود در مورد این سازمان و تلاش آنها برای تحت حمایت امام قرار گرفتن، فرمودند:
«باید ببینید چکاره اند این جمعیتهایی که افتادهاند توی این مملکت و دارند خرابکاری میکنند و مع الأسف، بعض اشخاص هم که متوجه این مسائل نیستند، یکوقت آدم میبیند که طرفداری از اینها کردند یا یک چیزی گفتند، آنها از آن استفادهٔ طرفداری کردند. اینها گول میزنند، همه را گول میزنند. اینها میخواستند من را گول بزنند.
من نجف بودم، اینها آمده بودند که من را گول بزنند. بیست و چند روز ـ بعضیها میگفتند ۲۴ روز من حالا عددش را نمیدانم ـ بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی میکنند، آمدند در نجف، [یکی] شان بیست و چند روز آمد در یک جایی، من فرصت دادم به او حرفهایش را بزند. آن به خیال خودش که حالا من را میخواهد اغفال کند. مع الأسف، از ایران هم بعضی از آقایان که تحت تأثیر آنها واقع شده بودند ـ
خداوند رحمتشان کند آنها هم اغفال کرده بودند آنها را ـ آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند. بعضی از آقایان محترم، بعضی از علما، آنها هم به من کاغذ نوشته بودند که اینها اِنَّهم فِتْیَةٌ؛ قضیهٔ اصحاب کهف. من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه می گویند. تمام حرفهایشان هم از قرآن بود و از نهج البلاغه، تمام حرفها.
من یاد یک قصهای افتادم که در همدان اتفاق افتاده بود. ظاهراً زمان مرحوم آسید عبدالمجید همدانی، یک یهودی آمده بود مسلمان شده بود خدمت ایشان. ایشان دیده بود که بعد از چند وقت این یهودی خیلی مسلمان است و اینقدر اظهار اسلام میکند که ایشان تردید واقع شده بود برایش که این شاید قضیهای باشد. یک وقت خواسته بودش.
گفته بود که تو مرا میشناسی؟ گفته بود که بلی، شما از علمای اسلام هستید و چطور [هستید]. می دانید پدرهای من کی اند؟ بلی، پیغمبر از اجداد شماست. خودت را میشناسی؟ بلی، من پدرانم یهودی بودند و حالا خودم مسلمان شدم. گفته بود: سرّ این را به من بگو که چرا تو مسلمانتر از من شدی؟ مردک فهمیده بود که این آن چیزی را که میخواهد بازی کند، فهمیده است. فرار کرده بود.
این که آمد بیست و چند روز آنجا و تمامش از نهج البلاغه و تمامش از قرآن صحبت میکرد، من در ذهنم آمد که نه، این آقا هم همان است! والاّ خوب، تو اعتقاد به خدا و اعتقاد به چیزهایی که داری، چرا میآیی پیش من؟ من که نه خدا هستم، نه پیغمبر، نه امام، من یک طلبهام در نجف. این آمده بود که من را بازی بدهد؛ من همراهی کنم با آنها. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم، همهاش را گوش کردم. فقط یک کلمه را که گفت «ما میخواهیم قیام مسلّحانه بکنیم»، گفتم: نه، شما نمیتوانید قیام مسلّحانه بکنید. بی خود خودتان را به باد ندهید.» (صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۴۶۶)
دستگیریهای سال ۵۰، آغاز مشی مسلحانه و آغاز نفوذ ساواک در سازمان
سال ۱۳۵۰ سال مهمی برای سازمان مجاهدین خلق است. در این سال ساواک توانست ضربهٔ مهمی به سازمان بزند و تقریباً همهٔ عناصر دست اول و شورای مرکزی سازمان را دستگیر کند و با اعدام گسترده اعضای اولیهٔ سازمان تقریباً باعث تغییر نسلی در این سازمان شود.
نکتهٔ مهم دوم این بود که سازمان مشی مسلحانهٔ خود را علنی کرد و از این سال با ترورها و اقدامات مسلحانهٔ مختلف این سازمان علیه آمریکا و حکومت پهلوی مواجه هستیم.
سومین نکتهٔ مهم این است که در همین سال مسعود رجوی که از دستگیر شدگان اولیهٔ سازمان توسط ساواک بود، حاضر به همکاری با ساواک شد و به واسطهٔ همکاری جدی از حکم اعدام معاف گردید و به زندان محکوم شد. از این زمان به بعد مشکل جدیدی نیز بر مشکلات سابق سازمان افزوده شد. سازمان مجاهدین خلق که سازمانی التقاطی با گرایش اسلامی – مارکسیستی و ضد آمریکایی و ضد دیکتاتوری معرفی میشد؛ وارد فاز همکاری با ساواک گردید.
البته همکاری مسعود رجوی و خیانت او به این معنی نیست که همهٔ عناصر سازمان در آن زمان با ساواک همکاری میکردند، اما باید توجه داشت که با اعدام تقریباً همهٔ اعضای اصلی سازمان غیر از رجوی و باقی ماندن او و همکاریاش با ساواک، رژیم پهلوی به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق نفوذ کرده بود و سازمان مجاهدین علاوه بر معضل التقاط گرفتار معضل نفوذ نیز شد.
۱۳۵۴ تغییر ایدئولوژی، ارتداد و نفاق
مسعود رجوی که مظهر نفاق در سازمانی التقاطی شده بود، در عین همکاری با ساواک در زندان رهبری سازمان مجاهدین خلق را نیز بر عهده داشت. در این زمان سازمان دچار یک دوگانگی شده بود. دوگانگی سازمان در زندان و سازمان خارج از زندان. اعضای دستگیر نشدهٔ سازمان از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ ترورها و اقدامات مسلحانه متعددی را رقم زدند و با طراحی مجدد سازمان یک رهبری خارج از سازمان را نیز شکل دادند.
روند ضعف فکری و سستی پایههای مذهبی در میان سران سازمان در نهایت باعث شد که از سال ۱۳۵۲ حرکتی در سازمان آغاز شود که در نهایت در سال ۱۳۵۴ منجر به اعلام ارتداد رسمی سران سازمان و اعلام تغییر ایدئولوژی و مارکسیستشدن کامل سازمان بود. تقی شهرام و ناصر جوهری و بهرام آرام و وحید افراخته و ... به مرور اعضای اصلی سازمان را متقاعد کردند که اسلام مانع مبارزه است و از سال ۵۲ روزه گرفتن و بعد از آن به مرور نماز خواندن و انجام اعمال عبادی در سازمان نفی شد و در نهایت در سال ۱۳۵۴ در یک بیانیهٔ بیش از ۳۰۰ صفحهای سازمان رسماً اعلام کرد که اسلام را مانع مبارزه میداند و مارکسیست کامل شده است.
البته در میان عناصر سازمان افرادی بودند که حاضر به خروج کامل از اسلام نشدند و همین امر باعث شد که سازمان دست به تصفیههای خونین زده و افرادی که حاضر به پذیرش مارکسیسم نبودند را با کشتن از سر راه خود بردارد.
شایان ذکر است که رجوی در زندان مشی منافقانهای را در پیشگرفت و در عین تأیید عمل سران بیرونی سازمان و تاکید بر درست بودن مارکسیست شدن اعضای بیرونی سازمان در میان کادرهای داخل زندان، از علنی کردن این خبرجلوگیری میکرد و مدعی بود که در زندان چون با عناصر مسلمان رابطه داریم نباید علناً بگوییم که مارکسیست شدهایم.
از آن زمان عنوان منافقین برای اعضای سازمان مجاهدین خلق در میان زندانیان مسلمان رایج شد؛ زیرا اینان در دل مرتد شده و اسلام را قبول نداشتند اما در عمل دو گانه رفتار میکردند. به صورت سازمان یافته عدهای از آنها اعلام ارتداد میکردند و عدهای دیگر ظواهر مسلمانی را حفظ کرده و نماز میخواندند ولی تلاش داشتند که گرایش به مارکسیسم را در میان زندانیان مسلمان نیز ترویج کنند.
سازمان مرتد شده ابزار تبلیغاتی رژیم پهلوی
با اعلام رسمی ارتداد سازمان و تصفیهٔ اعضایی که مسلمان باقی مانده بودند، رفتارهای سازمان مجاهدین خلق صدمهای جدی به مبارزات اسلامی محسوب میشد. رژیم شاه نیز با استفاده تبلیغاتی از رفتارهای این سازمان سعی میکرد به مردم چنین جلوه دهد که همهٔ کسانی که به اسم اسلام علیه حکومت پهلوی مبارزه میکنند در واقع مارکسیست هستند و حتی حاضرند افراد را به خاطر مسلمان بودنشان بکشند.
در دادگاههایی که رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۴ برگزار کرد اعضایی دستگیر شده از سازمان به صورت علنی از نحوهٔ مرتد شدن و گرایش به مارکسیسم و روابط نامشروع میان اعضای زن و مرد سازمان و... سخن گفتند که برای رژیم پهلوی و تبلیغات علیه نهضت اسلامی کاربرد فراوانی داشت. علنی شدن این که سازمان مجاهدین خلق بعد از مارکسیست شدن دست به شکنجه، کشتار و ... زده به مسلمان باقی ماندن بعضی اعضا را عامل کشتن آنها قرار داده است صدمهای تبلیغاتی به نهضت بود که رژیم شاه از آن بهره میبرد.
بنابراین سرای این تشکیلات در اواخر سال ۱۳۴۷ مقدمات جنگ مسلحانه را فراهم آوردند اما پیش از هر اقدامی در سال ۱۳۵۰ به دام ساواک افتاده و بیشتر کادرهای اصلی آن دستگیر و زندانی شدند. در نبود اعضای اولیه سازمان که حداقل مقید به حفظ ظاهری مذهبی برای تشکیلات خود بودند، در سال ۱۳۵۴ تعدادی از کادرهای باقیمانده در بررسی علل ناکامی سازمان، راه برون رفت از شکستهای پی در پی را گرایش به مارکسیست تشخیص داده و به دنبال آن بیانیه تغیر مواضع ایدئولوژیک را انتشار داده و آشکارا مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه و ایدئولوژی سازمان اعلام نمودند.
این تغییر موضع، بدون واکنش از جانب نیروهای مذهبی سازمان نبود که البته بلادرنگ مخالفان این جریان از جمله مجید شریفواقفی و مرتضی صمدیهلباف توسط طرفداران مارکسیست این سازمان به قتل رسیدند.
دیگر اعضای سازمان در زندان نیز از این تغییر ایدئولوژی جدا نبودند. آنها تحت عنوان اتحاد با دیگر گروه های مبارز علیه رژیم پهلوی، با چریک های فدایی که یک گروه مارکسیستی بود، اعلام مواضع مشترک کردند. واکنش نیروهای مذهبی تحت رهبری روحانیت در زندان به این مساله، تحریم این سازمان بود.
البته از همین زمان سازمان چهره منافقانه خود را در ارتباط با دیگر مبارزین به نمایش گذاشت و در حرکتی که خود رهبران سازمان آن را یک حرکت تاکتیکی خواندند، اعلام کردند که مشی سیاسی و اعتقادی خود را از مارکسیست¬ها جدا کرده و حتی دیگر اعضای سازمان در بیرون از زندان را فرصت طلب خواندند.
سازمان در بیرون از زندان پس از انجام چند عملیات کوچک علیه رژیم پهلوی و ضربات سنگینی که در قبال آن دریافت کرد، به سرعت کوچکتر شده و ایدئولوژی مارکسیستی آن نیز ناکارمدی خود را در پیشبرد مبارزه و حتی جذب افراد جدید به سازمان نشان داد. بنابراین در طلیعه پیروزی انقلاب اسلامی از این سازمان چیزی جز یک گروه کوچک مارکسیستی تحت عنوان «پیکار در راه آزادی» چیزی باقی نمانده بود. و عنوان سازمان مجاهدین خلق را افرادی که در زندان بودند، به دوش میکشیدند.
هم زمان با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، سازمان حضوری کمرنگ و منفعل داشت و البته در آن شرایط بیشتر به سازماندهی نیروها در شرایط نوین پرداخته و در پی نفوذ در مراکز حساس نظام تازه تاسیس اسلامی بود. این سازمان رفته رفته از صف نیروهای انقلاب فاصله گرفت و با در پی گرفتن روند بحرانسازی، اقدام به تجمع، تحصن و تظاهرات مکرر علیه نظام میکرد. این مسائل را میتوان در واقع آغاز مرحله شورشگری اجتماعی سازمان منافقین برشمرد.
رد صلاحیت مسعود رجوی کاندیدای سازمان برای انتخابات ریاست جمهوری به دلیل عدم پذیرش قانون اساسی و به دنبال آن عدم توفیق سازمان در اولین دوره انتخابات مجلس، زاویه این جمعیت با نظام اسلامی را بیشتر کرد. سازمان در بحث انتخابات ریاست جمهوری طرف بنی¬صدر را گرفت، به گونه¬ای که با دریافت چراغ سبز از جانب بنی¬صدر امیدوار شد که بتواند، اعمال قدرت و مبارزه با نظام جمهوری اسلامی را از آن طریق ادامه دهد. بنابراین درگیری¬های خیابانی، از اوایل سال ۵۹ تشدید شد. شکل مبارزه تمام عیار این درگیری¬ها را باید در مراسم ۱۴ اسفند دانست که در واقع اوج هماهنگی بنیصدر و سازمان منافقین بود.
رفتار اعضای سازمان در ۱۴ اسفند حکایت از آمادگی آنها برای عملیات مسلحانه داشت. این مهم تنها سه ماه بعد و در پی عزل بنی-صدر با اعلام فاز نظامی از سوی سازمان، اتفاق افتاد. این فاز نظامی در واقع همان اعلام رسمی مشی ترور و خشونت از جانب منافقین و آمادگی برای مهلکه ۳۰ خرداد بود.
سی خرداد ۱۳۶۰، سالروز ورود سازمان منافقین به فاز مسلحانه است. از این روز به بعد سازمان منافقین، کینه خود از نظام را بر سر مردم بیگناه کوچه و خیابان فرو ریخت و ۱۲ هزار انسان بیگناه را در دهه ۶۰ به شهادت رساند؛ انسانهایی که تنها گناهشان این بود که طرفدار نظام جمهوری اسلامی ایران بودند، یا ریش داشتند و یا عکس امام را در مغازه خویش نگه میداشتند.
این رویه منافقین در انجام عملیات تروریستی از جمله فاجعه هفتم تیر و هشتم شهریور، به زودی نظام را به برخورد قاطع با آنان واداشت. پس از فرار مسعود رجوی به پاریس و کشف خانه¬های تیمی منافقین که اصلیترین آن در ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ بود، با کشته شدن افرادی مثل موسی خیابانی نفر دوم سازمان و اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی، مرکزیت سازمان منافقین متلاشی شد و منافقین در عمل توان اجرایی خود را در داخل کشور از دست دادند.
در خارج از کشور مسعود رجوی به دنبال مستمسکهایی بود که ضمن مشغول کردن اذهان هواداران از سیاست¬های غلط سازمان، به مطامع خود نیز برسد. طرح انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی که در واقع بنیان کیش شخصیتپرستی مسعود رجوی می¬باشد، از همین زمان و در پاریس پیریزی شد. مهمترین رکن این انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک به همسری گرفتن زن مهدی ابریشم¬چی یعنی مریم قجر عضدانلو، بود؛ پیش از این که مدت زمان شرعی طلاق او از همسر سابقش سپری شود.
اما یکی از بزرگترین جنایاتی که این سازمان در دهه ۶۰ مرتکب شد که پس از گذشت ۳۰ سال همچنان مورد نفرت دوستداران و یا حتی مخالفان نظام قرار گرفت، این بود که سرکرده سازمان در راستای همدستی با دشمنان ایران، به دنبال نیروهای خود که از سالها پیش آنها را روانه عراق کرده بود، در سال ۱۳۶۵ از پاریس به بغداد رفت تا با کمکرسانی به رژیم بعثی عراق که در حال جنگ با ایران بود، بتواند به عنوان بخشی از ارتش عراق حتی تحت عنوان مزدور، به خوش خدمتی صدام بپردازد تا به هر نحوی که شده، ضربهای به نظام اسلامی وارد کند.
منافقین با نفوذ به خط نیروهای خودی، خدمات فراوانی را برای دیکتاتور سابق عراق به ارمغان آوردند؛ از این خدمات میتوان به انواع و اقسام اطلاعاتی اشاره نمود که اعضای این سازمان در اختیار ارتش عراق قرار می دادند. فیلمهای بسیاری از این جلسات پنهانی که از سوی استخبارات عراق ضبط شده موجود است که نشاندهنده عمق خیانت این سازمان میباشد. البته صدام هم خدمات منافقین را بیپاسخ نگذاشت و آنها را بسیار مورد عنایت خود قرار داد و علاوه بر پایگاههای نظامی در عراق و تسلیحات، اختیارات فراوانی به آنها در این کشور عربی داد.
پایان جنگ برای سازمان منافقین به منزله پایان دوران مزدوری برای عراق و زیر سؤال رفتن چرایی حضور آنان در این کشور بود. بهویژه که این امر زمزمههای نارضایتی و سؤال را در بین اعضای سازمان بیشتر میکرد. بنابراین مسعود رجوی با فرمان انجام عملیات مرصاد، علاوه بر اعلام تداوم مزدوری برای رژیم بعث عراق و شخص صدام، بسیاری از اعضای ناراضی خود را به خط مقدم جنگ میفرستاد. البته پایان عملیات مرصاد برای منافقین بسیار ناگوار و غیرقابل تصور بود. پس از آن منافقین خط مزدوری خود را در همراهی با ارتش بعثی صدام در سرکوب قیامهای مردمی عراق و انجام عملیاتهای تروریستی در داخل مرزهای ایران، ادامه دادند.
پس از گذشت بیش از دو دهه از حضور سازمان منافقین در عراق و سرنگونی صدام، بزرگترین حامی آنها در این کشور، منافقین که داعیه مبارزه با امپریالیسم را داشتند، چارهای ندیدند جز اینکه خود را به دامان آمریکا و اسرائیل بیاندازند و از آن به بعد جاسوسی برای دشمنان ایران و تبلیغات علیه ایران را در دستور کار قرار دادند.
دولت عراق پس از صدام، با توجه به جنایات این گروهک تروریستی در حق مردم ایران و حتی مردم خود عراق، با انتشار بیانیه¬ای پایان دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی را به عنوان ضربالاجل خروج منافقین از عراق تعیین کرد.
اما از آنجایی که منافقین حاضر نبودند به راحتی اردوگاه نظامی خود را ترک کنند، و همینطور به خاطر احتیاج آمریکا به این گروهک در کنار مرزهای ایران، دولت عراق تحت فشارهای بینالمللی این ضربالاجل را در چندین مرحله تمدید نمود و طبق توافقنامه¬ای که بین عراق و هیئت کمک¬رسانی سازمان ملل به عراق (UNAMI) به امضا رسید، قرار شد تقریباً ۳۴۰۰ نفر از اعضای منافقین که در اردوگاه اشرف بودند، در قالب چند گروه به اردوگاه لیبرتی در نزدیکی فرودگاه بینالمللی بغداد که پیش از آن اردوگاه نظامی آمریکا بود منتقل شوند، تا کمیساریای عالی پناهندگان وضعیت پناهندگی آنان را مشخص نماید و این افراد را به کشورهای ثالث منتقل نماید. عمق خباثت و ددمنشی سازمان منافقین تا بدانسازمان مجاهدین خلق ایران که بعد از انقلاب به منافقین معروف شدند، در شهریور ۱۳۴۴ بهوسیله سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران به نامهای محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان بنیان گذاشته شد.
این سازمان با تکیه بر دو اصل مبارزه مسلحانه و تأکید بر ضرورت تشکیلات مکتبی یا ایدئولوژیک بودن مبارزه، فعالیت خود را آغاز کرد.
در واقع نقطه ضعف سازمان در راستای مبارزه ایدولوژیک از همین جا و با اصالت دادن به آموزه¬های مارکسیستی به عنوان علم مبارزه شکل گرفت. دوری این تشکیلات از مبارزین مذهبی و روحانیت، باعث شد تا در اندک زمانی افراد این سازمان به سمت مبارزات براساس آموزه¬های گروه¬های چپ که اصالت را به مبارزات مسلحانه میداد، گرایش پیدا کنند.
بنابراین سرای این تشکیلات در اواخر سال ۱۳۴۷ مقدمات جنگ مسلحانه را فراهم آوردند اما پیش از هر اقدامی در سال ۱۳۵۰ به دام ساواک افتاده و بیشتر کادرهای اصلی آن دستگیر و زندانی شدند. در نبود اعضای اولیه سازمان که حداقل مقید به حفظ ظاهری مذهبی برای تشکیلات خود بودند، در سال ۱۳۵۴ تعدادی از کادرهای باقیمانده در بررسی علل ناکامی سازمان، راه برون رفت از شکستهای پی در پی را گرایش به مارکسیست تشخیص داده و به دنبال آن بیانیه تغیر مواضع ایدئولوژیک را انتشار داده و آشکارا مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه و ایدئولوژی سازمان اعلام نمودند.
این تغییر موضع، بدون واکنش از جانب نیروهای مذهبی سازمان نبود که البته بلادرنگ مخالفان این جریان از جمله مجید شریفواقفی و مرتضی صمدیهلباف توسط طرفداران مارکسیست این سازمان به قتل رسیدند.
دیگر اعضای سازمان در زندان نیز از این تغییر ایدئولوژی جدا نبودند. آنها تحت عنوان اتحاد با دیگر گروه¬های مبارز علیه رژیم پهلوی، با چریک¬های فدایی که یک گروه مارکسیستی بود، اعلام مواضع مشترک کردند. واکنش نیروهای مذهبی تحت رهبری روحانیت در زندان به این مساله، تحریم این سازمان بود.
البته از همین زمان سازمان چهره منافقانه خود را در ارتباط با دیگر مبارزین به نمایش گذاشت و در حرکتی که خود رهبران سازمان آن را یک حرکت تاکتیکی خواندند، اعلام کردند که مشی سیاسی و اعتقادی خود را از مارکسیستها جدا کرده و حتی دیگر اعضای سازمان در بیرون از زندان را فرصت طلب خواندند.
سازمان در بیرون از زندان پس از انجام چند عملیات کوچک علیه رژیم پهلوی و ضربات سنگینی که در قبال آن دریافت کرد، به سرعت کوچکتر شده و ایدئولوژی مارکسیستی آن نیز ناکارمدی خود را در پیشبرد مبارزه و حتی جذب افراد جدید به سازمان نشان داد. بنابراین در طلیعه پیروزی انقلاب اسلامی از این سازمان چیزی جز یک گروه کوچک مارکسیستی تحت عنوان «پیکار در راه آزادی» چیزی باقی نمانده بود. و عنوان سازمان مجاهدین خلق را افرادی که در زندان بودند، به دوش می¬کشیدند.
هم زمان با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، سازمان حضوری کمرنگ و منفعل داشت و البته در آن شرایط بیشتر به سازماندهی نیروها در شرایط نوین پرداخته و در پی نفوذ در مراکز حساس نظام تازه تاسیس اسلامی بود. این سازمان رفته رفته از صف نیروهای انقلاب فاصله گرفت و با در پی گرفتن روند بحرانسازی، اقدام به تجمع، تحصن و تظاهرات مکرر علیه نظام میکرد. این مسائل را می¬توان در واقع آغاز مرحله شورشگری اجتماعی سازمان منافقین برشمرد.
رد صلاحیت مسعود رجوی کاندیدای سازمان برای انتخابات ریاست جمهوری به دلیل عدم پذیرش قانون اساسی و به دنبال آن عدم توفیق سازمان در اولین دوره انتخابات مجلس، زاویه این جمعیت با نظام اسلامی را بیشتر کرد. سازمان در بحث انتخابات ریاست جمهوری طرف بنی¬صدر را گرفت، به گونه¬ای که با دریافت چراغ سبز از جانب بنی¬صدر امیدوار شد که بتواند، اعمال قدرت و مبارزه با نظام جمهوری اسلامی را از آن طریق ادامه دهد. بنابراین درگیری¬های خیابانی، از اوایل سال ۵۹ تشدید شد. شکل مبارزه تمام عیار این درگیری¬ها را باید در مراسم ۱۴ اسفند دانست که در واقع اوج هماهنگی بنیصدر و سازمان منافقین بود.
رفتار اعضای سازمان در ۱۴ اسفند حکایت از آمادگی آنها برای عملیات مسلحانه داشت. این مهم تنها سه ماه بعد و در پی عزل بنی-صدر با اعلام فاز نظامی از سوی سازمان، اتفاق افتاد. این فاز نظامی در واقع همان اعلام رسمی مشی ترور و خشونت از جانب منافقین و آمادگی برای مهلکه ۳۰ خرداد بود.
سی خرداد ۱۳۶۰، سالروز ورود سازمان منافقین به فاز مسلحانه است. از این روز به بعد سازمان منافقین، کینه خود از نظام را بر سر مردم بیگناه کوچه و خیابان فرو ریخت و ۱۲ هزار انسان بیگناه را در دهه ۶۰ به شهادت رساند؛ انسانهایی که تنها گناهشان این بود که طرفدار نظام جمهوری اسلامی ایران بودند، یا ریش داشتند و یا عکس امام را در مغازه خویش نگه میداشتند.
این رویه منافقین در انجام عملیات تروریستی از جمله فاجعه هفتم تیر و هشتم شهریور، به زودی نظام را به برخورد قاطع با آنان واداشت. پس از فرار مسعود رجوی به پاریس و کشف خانه¬های تیمی منافقین که اصلیترین آن در ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ بود، با کشته شدن افرادی مثل موسی خیابانی نفر دوم سازمان و اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی، مرکزیت سازمان منافقین متلاشی شد و منافقین در عمل توان اجرایی خود را در داخل کشور از دست دادند.
در خارج از کشور مسعود رجوی به دنبال مستمسک هایی بود که ضمن مشغول کردن اذهان هواداران از سیاست¬های غلط سازمان، به مطامع خود نیز برسد. طرح انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی که در واقع بنیان کیش شخصیتپرستی مسعود رجوی میباشد، از همین زمان و در پاریس پیریزی شد. مهمترین رکن این انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک به همسری گرفتن زن مهدی ابریشم¬چی یعنی مریم قجر عضدانلو، بود؛ پیش از این که مدت زمان شرعی طلاق او از همسر سابقش سپری شود.
اما یکی از بزرگترین جنایاتی که این سازمان در دهه ۶۰ مرتکب شد که پس از گذشت ۳۰ سال همچنان مورد نفرت دوستداران و یا حتی مخالفان نظام قرار گرفت، این بود که سرکرده سازمان در راستای همدستی با دشمنان ایران، به دنبال نیروهای خود که از سالها پیش آنها را روانه عراق کرده بود، در سال ۱۳۶۵ از پاریس به بغداد رفت تا با کمکرسانی به رژیم بعثی عراق که در حال جنگ با ایران بود، بتواند به عنوان بخشی از ارتش عراق حتی تحت عنوان مزدور، به خوش خدمتی صدام بپردازد تا به هر نحوی که شده، ضربهای به نظام اسلامی وارد کند.
منافقین با نفوذ به خط نیروهای خودی، خدمات فراوانی را برای دیکتاتور سابق عراق به ارمغان آوردند؛ از این خدمات میتوان به انواع و اقسام اطلاعاتی اشاره نمود که اعضای این سازمان در اختیار ارتش عراق قرار می دادند. فیلمهای بسیاری از این جلسات پنهانی که از سوی استخبارات عراق ضبط شده موجود است که نشاندهنده عمق خیانت این سازمان میباشد. البته صدام هم خدمات منافقین را بیپاسخ نگذاشت و آنها را بسیار مورد عنایت خود قرار داد و علاوه بر پایگاههای نظامی در عراق و تسلیحات، اختیارات فراوانی به آنها در این کشور عربی داد.
پایان جنگ برای سازمان منافقین به منزله پایان دوران مزدوری برای عراق و زیر سؤال رفتن چرایی حضور آنان در این کشور بود. بهویژه که این امر زمزمههای نارضایتی و سؤال را در بین اعضای سازمان بیشتر میکرد. بنابراین مسعود رجوی با فرمان انجام عملیات مرصاد، علاوه بر اعلام تداوم مزدوری برای رژیم بعث عراق و شخص صدام، بسیاری از اعضای ناراضی خود را به خط مقدم جنگ میفرستاد. البته پایان عملیات مرصاد برای منافقین بسیار ناگوار و غیرقابل تصور بود. پس از آن منافقین خط مزدوری خود را در همراهی با ارتش بعثی صدام در سرکوب قیامهای مردمی عراق و انجام عملیاتهای تروریستی در داخل مرزهای ایران، ادامه دادند.
پس از گذشت بیش از دو دهه از حضور سازمان منافقین در عراق و سرنگونی صدام، بزرگترین حامی آنها در این کشور، منافقین که داعیه مبارزه با امپریالیسم را داشتند، چارهای ندیدند جز اینکه خود را به دامان آمریکا و اسرائیل بیاندازند و از آن به بعد جاسوسی برای دشمنان ایران و تبلیغات علیه ایران را در دستور کار قرار دادند.
دولت عراق پس از صدام، با توجه به جنایات این گروهک تروریستی در حق مردم ایران و حتی مردم خود عراق، با انتشار بیانیه¬ای پایان دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی را به عنوان ضربالاجل خروج منافقین از عراق تعیین کرد.
اما از آنجایی که منافقین حاضر نبودند به راحتی اردوگاه نظامی خود را ترک کنند، و همینطور به خاطر احتیاج آمریکا به این گروهک در کنار مرزهای ایران، دولت عراق تحت فشارهای بینالمللی این ضربالاجل را در چندین مرحله تمدید نمود و طبق توافقنامه¬ای که بین عراق و هیئت کمک¬رسانی سازمان ملل به عراق (UNAMI) به امضا رسید، قرار شد تقریباً ۳۴۰۰ نفر از اعضای منافقین که در اردوگاه اشرف بودند، در قالب چند گروه به اردوگاه لیبرتی در نزدیکی فرودگاه بینالمللی بغداد که پیش از آن اردوگاه نظامی آمریکا بود منتقل شوند، تا کمیساریای عالی پناهندگان وضعیت پناهندگی آنان را مشخص نماید و این افراد را به کشورهای ثالث منتقل نماید. عمق خباثت و ددمنشی سازمان منافقین تا بدانجا است که حتی با وجود درخواستهای مکرر «بان¬کی¬مون» و سایر مسئولان سازمان ملل، هیچ کشوری حاضر به پذیرش آنان نشده است.
جلسه مشترک مجاهدین خلق و صدام
سازمان مجاهدین خلق در نشستی مشترک با رژیم بعث به این نتیجه رسید که با یک عملیات نظامی با حمایت ارتش صدام و خصوصا نیروی هوائی، میتوان حکومت مرکزی ایران را نابود کرد. این عملیات فروغ جاویدان نامیده شد. بعدها مجموعه تلاش نیروهای سپاه، بسیج و هوانیروز برای مقابله با دشمن و آزادسازی شهرهای اسلام آباد و کرند، عملیات مرصاد نام گرفت.
عملیات مرصاد آخرین عملیات رزمی جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی هشت ساله است، با این تفاوت این بار نیروهای دشمن از جنس عراقی نبودند، بلکه ایرانیانی بودند که در قالب نیروهای شبه نظامی موسوم به ارتش آزادی بخش ملی، تحت رهبری مجاهدین خلق، با حمایت دولت عراق به مرزهای ایران حمله کرده بودند. عملیات مرصاد در پاسخ به عملیاتی به نام فروغ جاویدان انجام گردید. عملیات فروغ جاویدان توسط نیروهای مجاهدین خلق مستقر در عراق طراحی و اجرا و از پشتیبانی کامل دولت وقت عراق برخوردار بود که با هدف فتح تهران طی یک برنامه زمانبندی شده ۳۳ ساعته طراحی و تدارک یافته بود.
لازم به ذکر است که پیش از عملیات فروغ جاویدان نیروهای ارتش آزادی بخش دو عملیات دیگر را در مرزهای ایران به نامهای آفتاب و چلچراغ نیز انجام داده بودند. عملیات آفتاب در نیمه شب هفتم فروردین ۱۳۶۷ در مرزهای جنوبی کشور و در چهل کیلومتری شهر شوش و عملیات چلچراغ نیز در ساعت ۱۲ شب ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ و در غرب کشور انجام شد که این دو عملیات برای منافقین هیچگونه موفقیتی را در پی نداشت.
عملیات فروغ جاویدان
زمینه این عملیات را میتوان در تصور و تحلیل نادرست گروهک منافقین از اوضاع سیاسی نظامی ایران جست. تحلیل آنان بر این بود که پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، با توجه به برتری نظامی نیروهای عراقی و موفقیت نیروهای عراقی در بعضی از جبههها، نشان از ضعف و عقب نشینی رزمندگان اسلام و سرخوردگی مردم از جنگ و جدایی مردم از دولت میباشد. آنان بر این اعتقاد بودند که پذیرش قطعنامه از سوی ایران امری غیر ممکن میباشد و تنها در صورتی جمهوری اسلامی قطعنامه را خواهد پذیرفت که به لحاظ سیاسی - نظامی و اقتصادی به بن بست کامل برسد. به عقیده آنان اقدام به پذیرش قطعنامه از سوی ایران به منزله فروپاشی نظام خواهد بود و با سرنگونی قطعی حکومت ایران، زمینه برای انتقال قدرت به سازمان آنان فراهم خواهد شد. با توجه به این تحلیل و با توجه به وضعیت پدید آمده در جنگ (برتری نظامی عراق در بعضی از محورها)، منافقین فرصت را غنیمت شمرده و برای تحقق اهداف خود عملیاتی را که برای شهریور۶۷ پیش بینی کرده بودند را، دو ماه جلو انداخته و اواخر تیر ماه ۱۳۶۷ با یورش به مرزهای غربی عملیات خود را آغاز کردند.
منافقین بر اساس یک برنامه زمان بندی شده ۳۳ ساعته، در طرح خود برای رسیدن به تهران قصد داشتند با بهره گیری از ۲۵ تیپ طی پنج مرحله، از شهرهای سر پل ذهاب، اسلام آباد، کرمانشاه، همدان و قزوین عبور کرده و خود را به تهران برسانند و نظام جمهوری اسلامی را سرنگون سازند.
استعداد دشمن
در این عملیات دشمن با در اختیار داشتن ۲۵ تیپ که مجموعا چهار تا پنج هزار نفر را در بر میگرفت و همچنین با بهره گیری از مساعدتهای دولت عراق که شامل ۱۲۰ دستگاه تانک، ۴۰۰ دستگاه نفربر، ۹۰ قبضه خمپاره انداز ۸۰ میلی متری، ۳۰ قبضه توپ ۱۲۲ میلی متری، ۱۵۰ قبضه خمپاره ۴۰۰ میلی متری، هزار قبضه تیربار کلاشنیکف، ۳۰ قبضه توپ ۱۰۶ میلی متری و ۱۰۰۰ دستگاه کامیون و خودرو میشد به مرزهای غربی کشور حمله کرد.
محورهای عملیات
فرماندهی کل عملیات بدست شخص مسعود رجوی و مریم رجوی بود که پنج محور با فرماندهان مشخص برای تسخیر محورهای:
۱- اسلام آباد
۲- کرمانشاه
۳- همدان
۴- قزوین
۵- تهران
در نظر گرفته شده بود.
نحوه هجوم منافقین
ستون نظامی منافقین در ساعت ۱۵ و سی دقیقه روز ۳ مرداد ماه سال ۶۷ با حمایت کامل ارتش عراق و با عبور از مرز در محور سرپل ذهاب، حمله خود را از گردنه پاتاق به سوی کرند آغاز کرده و با پیشروی به سمت اسلام آباد این شهر را نیز به تصرف در آوردند. آنگاه تا گردنه حسن آباد در شرق شهر اسلام آباد، پیش رفتند و برای تجدید سازمان در آنجا مستقر شدند و منتظر شکست مقاومت بازدارنده نیروهای ایرانی در تنگه چهارزبر بودند تا به سوی کرمانشاه پیشروی کنند لذا تمام امکانات خود را در پشت این تنگه جمع کرده و آماده شده بودند تا به محض باز شدن راه در مدت کوتاهی شهر کرمانشاه را تصرف کنند.
پس از ورود نیروهای منافقین به کرند و اسلام آباد، درگیری تا چند ساعت در شهر ادامه داشت و شماری از نیروهای مردمی و سپاه با آنان درگیر بود، اما تلاش آنها به دلیل عدم آمادگی بی ثمر بود. منافقین خلق خوشحال از پیروزیهای مقدماتی و در یک اقدام عجولانه راهی باختران شده و به خیال باطل خود قصد حرکت به سمت تهران و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران را نمودند. رادیو منافقین با ارسال پیام به مردم باختران از آنها خواست که زمینه را برای ورود ارتش به اصطلاح آزادی بخش مهیا سازند و آماده جذب در گردانها و لشکرها باشند.
آغاز عملیات مرصاد
عملیات مرصاد در روز پنجشنبه، ۶مرداد ۱۳۶۷ با رمز مبارک یا علی ابن ابی طالب (علیهالسّلام) و به منظور مقابله با منافقین در منطقه اسلام آباد و کرند در غرب استان کرمانشاه آغاز گردید.
با طلوع خورشید در روز اول هدف ضمن سد کردن هجوم ستون مجاهدین خلق، بستن مسیر پشت سر آنها نیز بود. در این روز بالگردهای پایگاه کرمانشاه هوانیروز ارتش اقدام به انهدام مؤثر خودروهای ستون کرده و به مدافعان خاکریز در تنگه، نیروهای کمکی فرستاده شد؛ همچنین نیروهای هلی برد به پشت سر ستون در بین کرند و سرپل ذهاب پیاده شد.
در این عملیات سه گردان از تیپ نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و تیپ مسلم و یک گردان از ایلام و با نقش آفرینی موثر هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی به اسلام آباد حمله کردند. منافقین تصور میکردند که به سان روزهای قبل نیروهای عراقی در این مناطق حضور دارند، حال آنکه عراقیها عقب نشینی کرده و منطقه در دست نیروهای ایرانی بود. به همین دلیل، نیروهای خودی توانستند به راحتی از این محور وارد اسلام آباد شوند و سازماندهی منافقین را در داخل شهر به هم بزنند.
پس از آزاد سازی شهر اسلام آباد و قبل از رسیدن نیروهای خودی به این شهر در ساعت سه نیمه شب، ۳ فروند هلی کوپتر ترابری در کرند به زمین نشستند و تعدادی از کادرهای منافقین و همچنین مسعود رجوی رهبری سازمان و همسرش را از شهر خارج کردند.
فرجام
در این عملیات، ۱۶۰۰ تا ۲۰۰۰ تن از نیروهای منافقین به هلاکت رسیدند و حدود هزار تن زخمی شدند که در میان کشته شدگان و اسرا تعداد زیادی از کادرهای سازمان و فرماندهان تیپها دیده میشدند.
بدین ترتیب، منافقین پس از تحمل یک شکست استراتژیک در پشت تنگه «پاطاق» روز جمعه ۷ مرداد ۱۳۶۷ رسما اعلام کردند که از شهرهای اسلام آباد و کرند عقب نشینی کردهاند.
سرانجام با پیگیریهای دولت و مردم عراق، در ۲۸ بهمن سال ۱۳۹۰ اولین گروه از اعضای گروهک منافقین از کمپ اشرف - که در ۶۰ کیلومتری پایتخت عراق واقع شده - به اردوگاه لیبرتی منتقل شدند. به دنبال آن سایر اعضا به تدریج و طی چندین گروه از اردوگاه نظامی خود در اشرف اخراج و در کمپ لیبرتی تحت الحفظ نیروهای آمریکایی و عراقی نگهداری می¬شوند.
سازمان منافقین با پشت کردن به تمامی اصول انسانی، نهایت پلیدی را که انسانها در اوج گمراهی میتوانند داشته باشند، به جهانیان عرضه نموده و نشان دادند که هیچ ارزش قابل تکیهای ندارند.
با این اوصاف از منافقین در تاریخ چیزی جز خیانت باقی نمانده و سرنوشت نکبتبار آنها باعث عبرت همگان است و یادآوری نام آنان نیز چیزی جز نفرت ابدی انسانهای آزاده را نسبت به آنها در پی نخواهد داشت .
مرور بر سرگذشت این سازمان نشان میدهد که خارج شدن از خط اسلام و رهبری، افتادن به دام مفاهیم التقاطی شرق و غرب و مزدوری در راستای اهداف آنان را به دنبال خواهد داشت و به عبارتی: «خسر الدنیا و الاخره»؛ یعنی هم دنیا و هم آخرت خود را از دست میدهندجا است که حتی با وجود درخواستهای مکرر «بان کی مون» و سایر مسئولان سازمان ملل، هیچ کشوری حاضر به پذیرش آنان نشده است.
سرانجام با پیگیری های دولت و مردم عراق، در ۲۸ بهمن سال ۱۳۹۰ اولین گروه از اعضای گروهک منافقین از کمپ اشرف - که در ۶۰ کیلومتری پایتخت عراق واقع شده - به اردوگاه لیبرتی منتقل شدند. به دنبال آن سایر اعضا به تدریج و طی چندین گروه از اردوگاه نظامی خود در اشرف اخراج و در کمپ لیبرتی تحت الحفظ نیروهای آمریکایی و عراقی نگهداری میشوند.
سازمان منافقین با پشت کردن به تمامی اصول انسانی، نهایت پلیدی را که انسانها در اوج گمراهی میتوانند داشته باشند، به جهانیان عرضه نموده و نشان دادند که هیچ ارزش قابل تکیهای ندارند.
با این اوصاف از منافقین در تاریخ چیزی جز خیانت باقی نمانده و سرنوشت نکبتبار آنها باعث عبرت همگان است و یادآوری نام آنان نیز چیزی جز نفرت ابدی انسانهای آزاده را نسبت به آنها در پی نخواهد داشت .
مرور بر سرگذشت این سازمان نشان میدهد که خارج شدن از خط اسلام و رهبری، افتادن به دام مفاهیم التقاطی شرق و غرب و مزدوری در راستای اهداف آنان را به دنبال خواهد داشت و به عبارتی: «خسر الدنیا و الاخره»؛ یعنی هم دنیا و هم آخرت خود را از دست میدهند
گرداورنده :حمید عباس زاده
منبع : حامیان ولایت